اما حقیقت آن است که ابعاد این شخصیت عظیم کمتر از زاویه دید یک شاگرد و چنانکه شایسته درسآموز و رهرو مکتب بهشتی است مورد بازخوانی قرار گرفته؛ بازخوانی مطلوبی که از یکسو بیان تفصیلی کلام امام راحل (ره) در توصیف ابعاد شخصیتی آن عزیز سفرکرده است و از دیگرسو از نکاتی پرده برمیدارد که نهتنها همواره و در خلال سالهای گذشته از عروج ملکوتی شهید مظلوم بهعنوان یک دین ادانشده بر وجود راقم این سطور بهعنوان شاگردی از شاگردان او سنگینی میکند، بلکه نگارنده را بر آن داشته است تا از زاویه شخصی که مصداق مثل معروف عربی «اهل البیت ادری بما فی البیت» است از حق عظیم آن شهید بزرگوار بر گردن جامعه اسلامی نکاتی را متذکر شود و بالاخره بهشتی را بهعنوان پدر سیاسی خود از بابت «اب علمنی» و بسیاری از آنان که اینگونه از رابطه «ابوت» را با بهشتی تجربه کردهاند بازتعریف کند.
مبتنی بر آنچه گذشت سؤال اصلی نوشته حاضر را معطوف به بعدی از ابعاد شخصیتی شهید بهشتی میکنم که از سویی بیانگر کلیت حیات فکری و اندیشگی ایشان است و از دیگرسو شناسایی آن بهخوبی روایتگر دیگر ابعاد شخصیتی ایشان و در مرکزیت آن چیزی قرار میگیرد که در خلال آن، بهشتی برای امام پاره تن، برای رهبر فرزانه انقلاب شخصیتی فوقالعاده و برای شاگردان و مریدان او شخصیتی صاحب نفوذ، اثرگذار و در معنای حقیقی کلمه راهنما و رهبر و استاد محسوب میشود.
بر این اساس سؤال اصلی تحقیق متوجه «بررسی نقش شهید بهشتی در احیای تفکر دینی» و مفروضات این بحث در 4 قالب است؛ الف) شهید بهشتی چنانکه از زندگینامه و مبارزات ایشان برمیآید نهتنها فردی اندیشمند و اندیشهپرداز بوده بلکه در این مرحله توقف نکرده و همواره بهدنبال آن بوده است که فاصله موجود و در عین حال کمترطیشده میان عینیت و ذهنیت را طی کند. ب) عملکرد او در خلال دهههای مبارزه و بهویژه در دهههای 40 و 50 شمسی در سایه گفتمان حاکم اسلام فقاهتی با محوریت امام راحل و تمرکز بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه، قابل مطالعه مینماید. ج) شهید بهشتی بهدلیل بهرهمندی از دو رسته تحصیلاتی دانشگاهی و حوزوی، حضور در دنیای غرب، بهرهمندی از تعاملات وثیق با جوانان و... بهعنوان شخصیتی صاحب نفوذ در امر هدایت از جامعه ایرانی معروف و مورد توجه است. چ) مرحوم بهشتی مانند هر اندیشمند صاحب نام و معتبری دارای یک منظومه اندیشگی منظم است که در قالب آن بدایت و غایت همه چیز اعم از مبانی فکری، راه، تاکتیک و استراتژی در جهت احیای اسلام معین و منقح؛ است اموری که در سطور ذیل مورد توجه قرار میگیرند.
مبانی فکری شهید بهشتی
از آن جهت که در هر فلسفه سیاسی یا دستگاه فکری ضرورت کشف دیدگاه صاحب اندیشه در قالب مقولاتی اساسی همچون نگرش او به جهان، دیدگاه او نسبت به انسان، نگاه او به جامعه و بالاخره بررسی ریشههای اندیشمندی وی امری ضروری مینماید و افزون بر آن، شناخت این مبانی بهگونهای خاص روایتگر اندیشههای اندیشمند است در این قسمت و به اجمال به بررسی مبانی فکری شهید بهشتی مبادرت میشود.
در یک تقسیمبندی کلی میتوان عنوان داشت که «اختلاف نظر فلاسفه سیاسی (و اندیشمندان این علم) درباره مسئله زیربنایی جامع بشر حول 4محور شکل گرفته است. نخست اینکه آیا انسان طبعاً موجودی فردگرا یا جمعگراست؟ دوم اینکه آیا انسان طبعاً موجودی سیاسی(مدنی) یا غیرسیاسی است؟ سوم اینکه آیا انسان طبعاً موجودی عقلانی و آزاد یا غیرعقلانی و مجبور است؟ و چهارم اینکه آیا انسان طبعاً موجودی کمالپذیر یا کمالناپذیر است».
با این توضیح و با عطف عنایت به آنکه در طول تاریخ بشر و در یک نگاه کلی اندیشهپردازان مطرح در دو طیف معتقدین به بهرهمندی انسان از طبیعتی شرور، در مقابل معتقدین به بهرهمندی انسان از نهاد و سرشتی نیکو، قابل دستهبندی هستند، در خصوص شهید بهشتی میتوان ایشان را در عداد اندیشهپردازانی معرفی کرد که متأثر از آموزههای دینی و مطالعات اسلامی، انسان را دارای نهادی نیکو و صاف و پاکسرشت میدانند و با اعتقاد به ثنویت جهان و متأثر از آن انسان و بهرهمندی بشر از دو بعد جسم و روح او را اینچنین معرفی میدارد: «انسان فطرتش نه تاریک تاریک است و نه روشن روشن، آن و قتی که بهوجود میآید موجودی است در سپیدهدم هستی، تاریک و روشن.
اگر در زندگی او لکههای سیاه و تاریکیهای کشنده میبینی فکر نکن در آغاز هم او یک پارچه سیاه آفریده شده بود... هر دوساخته خودش و نتیجه انتخاب خودش است. بنابراین اسلام نه بدبین است به انسان آن طور که انسان را یک موجود تاریک و سبع و درنده بداند و نه بیش از حد خوشبین. اسلام و جهانبینی اسلام نسبت به انسان، دیدی واقع بینانه دارد و میگوید انسان امشاج است؛ یعنی آمیخته با حق سنگین و پرزحمت.» با عنایت به فراز فوق و با توجه به اینکه از دیدگاه شهید بهشتی انسان مورد نظر اسلام، انسانی دائماً «در حال شدن» معرفی میشود «کافی است که انسان در این دنیای متحرک در یک مرحله متوقف شود تا فردای توقف بهنخستین روز عقبماندگی وی تبدیل شود».
استاد شهید معتقد است، پاکسرشتی انسان، مختار بودن او و بالاخره کمالگراییاش، نویدبخش بعد دیگری از ابعاد انسان با عنوان آزادی است؛ آزادیای که در سایه آن انسان موفق به تعیین جهت و سیر زندگی میشود؛ «انسان طبق مشیت، به هرحال در تمام شرایط در میدانی به نام میدان عمل و اکتساب و به دست آوردن قرار داده شده است؛ عمل اکتساب و بهدستآوردنی که میتواند در جهت الهی باشد و میتواند در جهت شیطانی باشد... این یک بخش از مشیت خداست و هیچ انسانی وجود ندارد که دایرهای (خواه کوچک، خواه بزرگ) بهعنوان دایره عمل و اکتساب در اختیار نداشته باشد.»
اگرچه شهید مظلوم در تبیین ابعاد وجودی انسانی و طبیعت او میکوشد اما این امر در منظومه اندیشگی او به معنای پذیرش اصالت فرد رایج در مکتب لیبرالیسم نیست و به همین خاطر است که او ضمن جالب و مثبت ارزیابی کردن نگاه لیبرالیسم در قبال انسان، جنبههای منفی آن را اینچنین مورد انتقاد قرار میدهد: «لیبرالیسم جنبههای منفی نیز دارد. نخستین جنبه منفی لیبرالیسم به معرفتشناسی آن باز میگردد و آن این است که چون تنها منبع معرفت و آگاهی را عقل آدمی میداند و به اصالت وحی بهعنوان سرچشمه مستقل آگاهی بهایی نمیدهد و ارجی نمینهد انسان را از یکی از متعالیترین سرچشمههای فیض و برکت یعنی و حی خداوندی و نبوت انبیا و آوردههای پیامبران پاک خدا دور میکند. دیگر اینکه لیبرالیسم از آن نظر در معرض انتقاد است که آنقدر روی آزادی فردی تکیه میکند که چشمش نمیتواند تنگناها و موانع مرئی و نامرئی را که نظامهای طاغوتی برای فرد بهوجود میآورند ببیند».
بنا برآنچه گذشت روشن میشود که در باب نگاه به جامعه و برخلاف دوجانب افراط و تفریط که یکی، جامعه را چیزی جز روابط بینابینی متقابل افراد نمیداند و دیگری آن را پدیدهای اصل و متعین و قائم بهخود معرفی میدارد و حاصل هریک از دونگاه، تقدم فرد بر جامعه یا جامعه بر فرد است شهید مظلوم راه میانهای را برگزیده که در قالب آن هیچگاه نه فرد به قربانگاه جامعه فرستاده میشود و نه جامعه به مذبح فرد برده میشود، بلکه همواره میان این دو مقوله تعاملاتی منطقی برقرار میشود و تنها در زمانه بروز تعارض میان فرد و جامعه است که مصالح منطقی جامعه بر مصالح فردی ترجیح مییابد.
هنگامی که در بررسی یک دستگاه فکری از ریشههای اندیشمندی سخن به میان میآید بحث مورد نظر متوجه شناسایی افراد، گروهها و با نحلههای فکری و عقیدتی میشود که صاحب اندیشه متأثر از آنهاست. براین اساس ضمن مراجعه به نوشتهها و کلام شهید بهشتی میتوان افراد اثرگذار و کیفیت اثرگذاریشان بر آن شهید را به این شکل تقریر کرد که حضرت آیتالله بروجردی در کمال یافتن تفقه او در دین، علامه طباطبائی در شکلدهی به منظومه اندیشگی و ثبات در اعتقاد و بالاخره امام راحل در هر دو زمینه فقه و فلسفه با انضمام تأثیرگذاری بر او در امر حرکت در مسیر مبارزه، از جمله تأثیرگذاران و شکلدهندگان به ریشههای اندیشمندی ایشان محسوب میشوند.
کلام آخر در باب مبانی فکری شهید مظلوم توجه به خاستگاه اجتماعی اندیشه اوست؛ امری که از یکسو در سایه تعلیمات مذهبی و تدریس و تدرس در حوزههای علمیه شکل گرفت و در خلال کوشش ایشان برای حضور در دانشگاه و تکمیل تحصیلات در رشته معقول و منقول از یکسو و حضور در دنیای غرب ( آلمان) و آشنایی، مطالعه و تدقیق در فرهنگ و تمدن غربی از دیگر سو حاصل شد.
شهید بهشتی و امتزاج ذهن و عین
مروری بر زندگان شهید بهشتی حکایت از آن دارد که او نهتنها در خلال زندگانی خویش همواره دغدغهدار دین بوده و در جهت احیای تفکر دینی کوشیده است بلکه در زمره معدود مصلحان اجتماعیای قلمداد میشود که تنها و تنها در مرحله نظریهپردازی متوقف نشده و همچون امام راحل(ره) کوشیده است تا فاصله عمیق میان دنیای ذهن و عین را درنوردد و از این روست که استراتژی خود را متمرکز به آگاهیبخشی به مردم کرده و از یکسو کوشش کرده است تا در سایه روشنگریهای خود انسانهایی آزاده، آزاداندیش، کمالطلب و در عین حال سیاسی تربیت کند و در پناه آنچه بهعنوان ویژگی شخصیتی او نزد همگان معروف است به کادرسازی بپردازد. افزون براین انسانهای تربیتشده را مهیای ساختن جامعهای کند که در آن فرد و جامعه- هیچ یک- به قربانگاه دیگری گسیل نشوند و لذا بهدنبال احیای بعد مغفول جامعه سیاسی ایدهآل و تشکیل حکومت اسلامی مطلوب رفته است و از دیگر سو خود بهعنوان فردی واقعگرا و در عین حال عملگرا پیشگام در عملیاتی ساختن آموزههای تئوریک خویش بوده است و از این روست که مقام معظم رهبری در توصیف او میگوید: بهشتی «اهل کار تحقیقاتی بود و سمت کار تحقیقیاش یک سمت مبارزهای و انقلابی بود به این معنا که ایشان آدمی بود که از دوران نهضت ملی وارد مبارزه شده بود؛ یعنی از سنین جوانی و حتی نوجوانی و از سالهای 27 و 28... .ایشان ناگهان در سالهای 38و39 در قم به این فکر میافتد که اگر بخواهیم مبارزه سیاسی کنیم با چه هدفی باید باشد و با چه وسیلهای مبارزه صورت بگیرد؟ باید توجه کرد که اصولاً روح کارهای تحقیقاتی، شهید بهشتی اینونه بود. هدف، تشکیل یک جامعه آرمانی و ایدهآل بود. در اینجا بود که شهید بهشتی متوجه نیاز به یک نیروی انسانی کارآمد شد اما اینکه با چه ابزار و وسیلهای اینها میخواهد حرکت کند مسلم بود که با هدایت ایدئولوژی اسلامی و در اینجا بود که متوجه افکار اصولی و بنیانی اسلامی شده بود».
شهید بهشتی با هدف گریز از ابترماندن ایدههای اسلامی خویش و بهمنظور آنکه با وجود ارائه الگو، موفق به درنوردیدن فاصله ذهنیت و عینیت در عرصه عمل شود در سال 1333 به تأسیس دبیرستان «دین و دانش» در قم مبادرت کرد و بدینوسیله امکان تعامل هرچه بیشتر روحانیت با نسل جوان را فراهم آورد.
بدیهی است که انسان مطلوب بهشتی بایستی انسانی جامعالاطراف میبود و لذاست که در دبیرستان دین و دانش او نهتنها مدیریت این دبیرستان را بهعهده داشت بلکه بهعنوان دبیر انگلیسی نیز به دانشآموزان انگلیسی میآموخت. خود وی درباره این مسئله چنین میگوید: «از این جهت به تدریس زبان انگلیسی پرداختم تا عملاً ذهن دانشآموزان را متوجه این نکته کرده باشم که روحانیون در چهارچوب حوزهها محصور نیستند و علاوه بر علوم حوزوی، با موضوعات روز نیز آشنایی دارند». او همچنین در سال 1339 به تأسیس مدرسه حقانی مبادرت ورزید و طلاب جوان این مدرسه را براساس روشها و اسلوبهای جدید آموزش میداد؛ مدرسهای که تحصیلکردگان آن سهمی اساسی در پیروزی انقلاب و دوران تثبیت آن ایفا کردند.
شهید بهشتی همچنین با هجرت به هامبورگ به توصیه مراجع و تصدی مدیریت مسجد معروف این شهر، سهمی اساسی و روشنگرانه در تبلیغ اسلام در اروپا عهدهدار شد و جالب آنکه پس از بازگشت و در فاصله سالهای 49 تا 57 ، 3بار توسط ساواک دستگیر شد و بالاخره با حضور در شورای انقلاب به فرمان امام خمینی در سازماندهی و رهبری تظاهرات و راهپیماییهای ملت در مبارزات ضدرژیم نقش اساسی ایفا کرد و بالاخره با پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی نقشی اثرگذار را عهدهدار شد. پس از آن مدیریت تشکیلات قضایی کشور را متکفل شد و بالاخره با تأسیس حزب جمهوری اسلامی ایران کادرسازی برای آینده کشور و انقلاب را در صدر توجهات خویش قرار داد و جملگی این امور موید تلاش عملگرایانه ایشان بهمنظور ارائه مدلی از انسان کامل مطلوب و جامعه و حکومت ایدهآل مورد نظر او است.
تأسیس حکومت اسلامی، راهکار اساسی احیای اسلام
بیگمان تلاشهای طاقتفرسای بهشتی در سالهای مبارزه و همچنین دفاع اصولی، منطقی و تحسینبرانگیز او در جلسات خبرگان قانون اساسی که به پیدایش قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران انجامید حکایت از آن دارد که آن شهید سعید در خلال عمر اندیشگی خویش پیجوی تحقق حکومتی اسلامی با محوریت ولی فقیه بوده است؛ حکومتی که در سایه آن از یکسو اصل مغفول ولایت فقیه احیا و رابطه امت و امام بازتعریف شود و از دیگر سو در پناه تحقق چنین حاکمیتی اصول مهجور اسلامی مجدداً در نظرگاه ملت مسلمان و همچنین مسلمین جهان در جایگاه واقعی خویش قرار گیرد.
بر این اساس او یگانه راه اساسی حصول سعادت ملت مسلمان را در گرو تحقق حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه معرفی میدارد و خاطرنشان میسازد. «ملت ایران، جامعه اسلامی، ملت اسلامی، امت انسانی جهان! راه رسیدن واقعی در همه تلاشها و حرکتهای اجتماعی به آرمانها و هدفهای الهی و انسانیت این است که در میان اصول زیربنایی انقلاب و حرکت در هیچ لحظه و مرحلهای از نقش رهاییبخش و سعادتآفرین امامت غافل نمانید.» اما نظام امامت در روزگار معاصر بهشتی چگونه قابل تحقق است؟ پاسخ بهشتی، نظام ولایت فقیه در روزگار غیبت است؛ «اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظا لدینه و مخالفاً لهواه مطبعاً لامر مولاه فللعوام أن یقلدوه؛ این اصل امامت است.
اگر امام معصوم و منصوص و منصوب خدا هست که تکلیف روشن است و در زمان غیبت آن امام، آن فقیه و عالم و اسلام شناس اصیل که صائناً لنفسه باشد، خوددار باشد، در همه جا بتواند جلوی تمایلات نفسانی خود بایستد، حافظاً لنفسه باشد، خوددار باشد، بداند وظیفه یک رهبر این است که دین و آیین و مکتب را نگهبانی کند، مخالفاً لهواه باشد هرجا که میبیند هوای سرکش نفسانی و نفس اماره میخواهد قدم به میدان بگذارد در تصمیمگیریهای رهبری، جلوی نفس بایستد، مطبعاً لامرمولاه، همهجا فرمان خدا را، خدایی که مولاو ولی مردم باایمان است مراقب باشد و فرمان برد و اطاعت کند، یک چنین امام و رهبری شایستگی آن را دارد که تودهها دنبالهرو و مطیع دستور و فرمان او باشند.»
از نظرگاه شهید بهشتی، وجود و حضور ولی فقیه در رأس ارکان حکومت اسلامی ضمانت اجرای اسلامی بودن نظام محسوب میشود و چونان که مراد و استاد شهید بهشتی یعنی امام راحل معتقد است ایشان نیز بر همین عقیده است که فقدان شرایط فقیه جامع الشرایط موجبات انعزال او را فراهم میآورد؛ امری که اطمینانبخش و موید شرعی پذیرش ولی فقیه از ناحیه مردم و مقبولیت او در میان ایشان است؛ «علمای اسلام اگر در مقام ولایت، دنیاطلبی کردند، اگر اخلاقشان اخلاقی طاغوتی شد، اگر اینهایی که تا قبل از ولایت فقیه با مردم خاکی و متواضع بودند حالا برای مردم قیافه گرفتند و حرکت کردند... اگر به جای اینکه توی خانههایشان بنشینند کاخنشین شدند، اگر گارد برای خودشان درست کردند، اگر از این کارها کردند، اصلاً اینها فقیه جامعالشرایط نیستند که ولایت داشته باشند.»
تاملی در اندیشههای شهید بهشتی نشان میدهد که در مدل حکومتی مطلوب ایشان، نقش ملت در مقبولیتبخشی به حکومت اسلامی نقش اساسی و کتمانناپذیر است؛ منتها این امر یعنی تکیه به آرای عمومی در معنای مطلق کلمه مقصود نیست؛ چنانکه ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی و در مقابل مدافعین از جمهوری دمکراتیک اسلامی بهصراحت عنوان میدارد: «جمهوری اسلامی یک نظام مکتبی است؛ فرق دارد با جمهوری دمکراتیک... مطلبی که (بعضی) میفرمایند ما را به آرا عمومی بدهیم بدون هیچ قیدی در خارج قانون بهوجود میآید بهوجود بیاید این متناسب با قانون اساسی و نظام مکتبی نیست چون ملت در طول انقلاب و در رفراندوم اول، انتخاب خودش را کرد و گفت جمهوری اسلامی و با این انتخاب چارچوب نظامی حکومتی خودش را معین کرد».
از الزامات تحقق حکومت اسلامی مطلوب شهید بهشتی تحقق عدالت در جامعه است. براین اساس ایشان تحقق حکومت اسلامی را مرادف تحقق عدالت در هر دو بعد قانونی و توزیعی آن میداند و خاطرنشان میسازد: «هرجا دیدید میگویند دین و اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست، بدانید آن دین و اسلام قلابی است. محور این جامعه (اسلامی) عدل است آن هم نه فقط عدل اقتصادی، نه فقط عدل سیاسی و اجتماعی بلکه عدل اقتصادی و مدل سیاسی برپایه اعتدال و مدل بینشی و اخلاقی. زیـربنای همه عدلها در جامعه اسلامی عدل اخلاقی است؛ حتی مدل اقتصادی و عدل سیاسی...».
و بالاخره در باب آزادی بهعنوان یکی از ملزومات تحقق حکومت اسلامی در اندیشه شهید بهشتی بایستی دانست که از دیدگاه ایشان، انسان فطرتاً آزاد، در پناه حکومت اسلامی آزادی مطلوب و شایسته خویش را حاصل خواهد کرد و بدیهی است که در سایه چنان نگرشی به انسان و جامعه، شهید بهشتی به این جمعبندی میرسد که «جامعه، اسلام، انسان را موجودی آزاد میشناسد و به این موجود آزاد نهیب میزند که در هر شرایط اجتماعی هستی نایست؛ یا بمیر یا بمیران، یا هجرت کن و به هرحال تسلیم محیط فاسد نشو، بنابراین اسلام برای انسان در برابر فشارهای محیط آزادی قائل است روی نقش کندکننده محیط فاسد و فساد و ظلم حاکم بر محیط که حرکت انسانی را کند و دشوار میکند حساسیت دارد و نمیتواند در برابر آن ساکت و بیاعتنا بماند و نتیجه اینکه در اسلام، آزادیهای فردی محدودیتهای اجتماعی نیز دارد. انسان، آزاد است اما در چارچوب حدودالله و در چارچوب قوانین الهی». البته بحث در مبانی اقتصادی حکومت اسلامی ایدهآل شهید بهشتی بهعنوان لازمهای از لوازم حکومت اسلامی مطلوب، مجالی دیگر را میطلبد و به فرصتی دیگر نیاز دارد.
نتیجه
نظر به آنچه گذشت شهید مظلوم بهشتی با دغدغه دینداری و ضرورت احیای اسلام و تجدید حیات بخشیدن به فکر دینی و چنانکه خود ایشان بیان میکند. «پس از کودتای28 مرداد جمعبندی کردیم که چرا این نهضت به پیروزی نینجامید و در این جمعبندی متوجه شدیم که دو کمبود اساسی داریم؛ یکی ساخت ایدئولوژیک و سیاسی و دیگری کادرها...» مسیری پرفراز و فرود و توام با آگاهیبخشی به ملت و در عین حال حضور در عرصه مبارزه قیام و عمل را پیمود و از این حیث در زمره معدود مصلحان اجتماعی قرار گرفت که موفق به درنوردیدن فاصله میان عالم ذهن و عین شد.
تلاش بهشتی در خلال سالهای حیاتش معطوف به زدودن غبارههای تحجر و تحریف از چهره اسلام و تربیت نسلی شد که در رفع دغدغه او مبنی بر احیای اسلام، کاملاً موفق عمل کرد و براین اساس بهشتی نهتنها موفق شد در زمان حیات خود دستاورد مجاهدتهای خویش در معرفی و حمایت از حکومت اسلامی ایدهآل خویش را مشاهده کند بلکه در سایه پایمردیهای خود نقشی شایان توجه در تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایفا کرد.